مصاحبه آقای سلطان علی کشتمند، سابق صدراعظم افغانستان با آقای حامد قادری گرداننده برنامه تلویزیونی « از لاس انجلس تا کابل»
برنامه تلویزیونی « از لاس انجلس تا کابل» برنامه تلویزیونی « از لاس انجلس تا کابل»

این مصاحبه به روز شنبه، تاریخ  ۴ نومبر ۲۰۰۶ مطابق ۱۳ عقرب ۱۳۸۵ از ساعت ۲ بعد از ظهر وقت لاس انجلس در امریکا، مطابق به ۱۱ شب در اروپا و ۱۰ شب در بریتانیا، بر روی شبکه تلویزیونی «امید ایران» پخش گردید و فردای آن، متن ثبت شده مکرراً پخش شد . مصاحبه ازطریق ارتباط تلفونی انجام گردید و آقای کشتمند از منزل خویش در لندن با گرداننده تلویزیون، آقای قادری در لاس انجلس امریکا صحبت کرد. متن پرسشها و پاسخها از روی نوار ویدیوئی و آوائی این مصاحبه اخذ گردیده است. آنچه دراینجا به نشر میرسد متن دقیق صحبتها است، ولی اندکی فشرده و با تغییرات خیلی کوچک ناشی از شیوه ادای کلمات و جملات شفاهی تا کتبی که اینک تقدیم میگردد.

آقای قادری اعلام کرد که محتوای پرسشهای رسیده از طریق ای میل ها و فاکس ها را همراه با مطالب  مورد گفتگو در رسانه های جمعی مدغم کرده و مطرح میسازد.

-------------------------------------------------------------

قادری:

بینندگان محترم: هرگاه شما به یاد داشته باشید من چندی قبل اعلام کردم که با آقای پنجشیری مصاحبه داشتم و میخواهم که با آقای کشتمند هم مصاحبه کنم. آقای سلطان علی کشتمند سابق صدراعظم افغانستان تقاضای مرا برای انجام مصاحبه قبول کردند و هم اکنون پشت خط تلفون قرار دارند.

آقای کشتمند از آمادگی شما برای مصاحبه تشکر میکنم. تلفون درخدمت شماست، بفرمائید:

-------------------------------------------------------------

کشتمند:

سپاسگذارم ازشما آقای حامد قادری که زمینه این مصاحبه را ازطریق تریبیون آزاد تلویزیونی تان فراهم ساختید تا در رابطه به مواضع سیاسی، اجتماعی واقتصادی پرچمیها طی سالهای پیشین صحبت نمایم.

البته قبل ازهمه برای من مایه خوشی است که از اینطریق میسر گردید تا به هموطنان عزیز خویش درهر کجائی که هستند بگونه مستقیم و غیر مستقیم سلام و احترام برسانم و برای همه آنها صلح و آرامش، سلامتی و خوشبختی آرزو نمایم. من به هموطنان عزیز و شرافتمند خویش اطمینان میدهم که طی این سالهای زیاد که در دیار مهاجرت و غربت بسر میبرم برای یک لحظه سیماهای شریف شان از نظرم دور نبوده و فراموشم نخواهد شد که شماری از نمایندگان اقشار و لایه های مختلف اجتماعی: کارگران و دهقانان، پیشه وران و صنعتگران، آموز گاران و دوکتوران، فرهنگیان و هنرمندان ، روحانیون وشخصیتهای سیاسی و اجتماعی را هر روز دردفتر کار خویش و ضمن بازدید ازپروژه های اقتصادی ودرکارخانه ها و مکاتب و دانشگاه ها و مساجد، درجریان مسافرتها درتمام ولایات و نواحی کشور، درمحافل و گردهمآئیها ملاقات میکردم و اظهار رضایت ایشان ازکارهای مفیدی که من و رفقایم برای شان انجام میدادیم خوشحال مان میساخت. من آنهمه علایق و دلسوزی هزاران تن از رفقا و دوستان و مردم زحمتکش و با سپاس شهرکابل و از برخی ولایات دور و نزدیک را که زحمت کشیده و به کابل آمده بودند، نمی توانم فراموش کنم که درجریان بیماری من در ماه دلو سال ۱۳۷۰ مصادف  با فبروری ۱۹۹۲ در برون و درون شفاخانه چهارصد بستر روزها بخاطر عیادت صف می بستند و تا میدان هوائی کابل، مرا که برای تداوی عازم خارج بودم، بدرقه کردند. من از تمام هموطنان نجیب خود که صمیمانه همکاری میکردند از عمق قلب خود خشنود و سپاسگذار هستم.

آقای قادری،  میخواهم در همین آغاز مصاحبه، خدمت بینندگان محترم برنامه تلویزیونی شما عرض شود که حرفهای من تا حد امکان حسابشده و مسئولانه  خواهد بود و نه کدام صحبت پرهیجان و تهیجی.

بفرمائید، در خدمت هستم.

-------------------------------------------------------------

پرسش:

آقای کشتمند خواهش میکنم که به حیث یک مقدمه توضیح نمائید که موضع پرچمیها درشروع کودتای ثور ۱۳۵۷ از چه قرار بود و آنها با خلقیها چه موضع متفاوت داشتند؟ اگر درباره شروع کودتا، سرنگونی حاکمیت  سردار داؤد و کشته شدن او و خانواده اش، درباره وضع پرچمیها و اختلافاتیکه با خلقیها داشتند روشنی بیاندازید، بجا خواهد بود. چون از آن سالها زمان زیادی گذشته و سوالهای زیادی بوجود آمده  است.

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

قبل از همه از بینندگان و شنوندگان محترم این مصاحبه تقاضا می نمایم که لطفاً درنظر بگیرند که من صرفاً از کارکردهای پرچمیها درسالهای شصت خورشیدی مطابق به سالهای هشتاد میلادی  خیلی فشرده صحبت میکنم و درباره حوادث پس از قیام نظامی ثور درسالهای ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ (مطابق به سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ میلادی) حرفی برای گفتن ندارم . زیرا این کار ما پرچمیها نبود و هم اکنون صحبت درباره آن کار مانیست. اما من به صراحت میگویم که اولاً ما پرچمیها به کودتا موافق نبودیم و بعداً  با اندیشه از میان برداشتن ظالمانه محمد داؤد، یاران و خانواده او، مخالفت شدید و آشکار خود را ابراز کردیم و روی مسایل اساسی و اصولی دیگر نیز با خلقیها مخالفت داشتیم که درنتجه آن وحدت حزب باردیگر از بنیاد شکست و تعداد بیشتر رهبران پرچمیها به خارج ازکشور فرستاده و درواقع تبعید شدند و شمار بیشتر فعالان پرچمیها و ازجمله من که درآن زمان یکتن از اعضاء باقی مانده رهبری پرچمیها شمرده میشدم، زندانی شدیم ودراین میان، جنرال عبدالقادر وزیر دفاع، محمد رفیع وزیر فوائد عامه، نجم الدین کاویانی، محمد سرور منگل، نظام الدین تهذیب، حبیب منگل، صمد اظهر، جنرال خلیل الله و هزاران تن دیگر از رهبران، فعالان و اعضای حزب و شماری از اعضای سازمان دموکراتیک زنان افغانستان که نماینده برجسته شان ثریا پرلیکا بود و حتا شماری از اعضای سازمان دموکراتیک جوانان افغانستان، دستگیر، شکنجه و زندانی شدند. دراینجا قابل تذکار است که سازمان دموکراتیک زنان افغانستان درتحت رهبری دوکتور اناهیتا راتبزاد همزمان با تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان درسال ۱۳۴۴، ایجاد شده بود.

من در تابستان سال ۱۹۷۸ در دوران امین زندانی و به سختی شکنجه شدم و پس از یک و نیم سال، هنگامیکه قوای شوروی قبلاً به افغانستان آمده بودند، رهائی یافتم.

درجریان آن دوسال، هزاران تن از بهترین فرزندان وطن، پرچمیها و شخصیتهای دگراندیش به شهادت رسیدند، مانند، شخصیت فرهیخته ملی زنده یاد محمد طاهر بدخشی، شادروان نوراحمد اعتمادی صدراعظم دموکرات، محمد موسی شفیق صدراعظم، فضل احمد نینواز هنرمند برجسته، رونق نادری شاعر، غلام رسول، صنعتگر و شخصیت ملی، شاهپور احمدزی، دوکتور میرعلی اکبر، دوکتور کریم زرغون، عزیز بسام و بویژه پرچمی هائی مانند هدایت الله، حامدکامبخش، صبورخوژمن و شمار زیاد دیگر که در زیر شکنجه ها قهرمانانه شهید شدند. روان همه ای این شهداء شاد باد! (از اینان بصورت نمونه وار ذکر بعمل آمد)

همچنان شمار زیادی از استادان دانشگاه و هزاران تن دیگر از دیگراندیشان و مردم عادی و بیگناه کشور شهید و یا ناپدید شدند و هزاران تن دیگرحتا بشمول شماری از خلقیها که با رژیم امین سرسازگاری نداشتند، روانه زندانها گردیدند. حوادث خونینی مانند حادثه المناک چنداول، حادثه بالاحصار کابل، حادثه مارچ ۱۹۷۹ (حوت ۱۳۵۸) هرات ، حادثه کنر و حوادث فاجعه بار دیگر که منجر به شهادت انسانهای بیگناه گردید، همه وهمه درطی همان دوسال اول درتحت رهبری امین رٌخ داد و پس از هریک آنها، تضییقات، فشارها، دستگیریها، شکنجه ها و کشتارهای بیشتر بر پرچمیها نیز تحمیل گردید.  اما درپی این گیر و گرفتهای وسیع، بخش اعظم نظامیان و فعالان پرچمیها مخفی شدند و درخفاء سازمان مقاومت نیرومندی را تشکیل کردند و درشرایط فوق العاده دشوار اختناق و پیگرد پولیسی رژیم، حماسه ها آفریدند.

همه میدانند که مسئول درجه یک فجایع آن دوران که نمونه هائی از آن را من متذکر شدم، شخص حفیظ الله امین، پرورده غرب و همه کاره حزب و دولت و ارتش بود. پس معلوم است هرآنچه که در دوسال یعنی سالهای ۱۹۷۸ و ۱۹۷۹ درافغانستان واقع شد به ما پرچمیها نه تنها هیچ ارتباطی ندارد، بلکه ما خود قربانی درجه اول سیاستهای آن دوسال بودیم. بنابرآن، باید خط فاصلی روشن میان خلقیهای طرفدار امین و پرچمیها که دربرابر آنها قرار داشتند، کشیده شود و هریک جداگانه در زمانهای مختلف به نام خود شان یاد شوند و نه اینکه آگاهانه یا غیرآگاهانه دراین ارتباط مغالطه صورت بگیرد و تکرار شود که خلقیها و پرچمیها چنین کردند و چنان.

باید گفت که عادلانه نیست ما بار خطاها و اشتباهات دیگران را بر دوش بگیریم و یا به دفاع از سیاستها و کسانی برخیزیم که کار ما نبود و نیست.

آقای قادری، باید اذعان کنم، مطالبی را که من درباره جدائی پرچمیها از خلقیهای دوران امین گفتم و درباره رنجها و شکنجه هائی که پرچمیها و دیگران متحمل شده بودند، اشاراتی کردم، چیز تازه ای نیست و این مطلب هزاران بار بحیث یک حقیقت انکار ناپدیر درمطبوعات داخل افغانستان و خارج آن گفته شده و درصدها اثر معتبر که در همین اروپا و امریکا به نشر رسیده، بازتاب دارد. درتمام آثاری که درباره رویدادهای سالهای شصت، هفتاد و هشتادمیلادی پرداخته شده ودرآنها برخورد بیطرفانه صورت گرفته، پرچمیها بعنوان جناح ملایم، دموکرات، روشن بین، دوراندیش، آینده نگر و آگاه حزب دموکراتیک خلق افغانستان خوانده شده اند. ولی درعین زمان برخی از سازمانهای اطلاعاتی و استخباراتی و مبلغان آنها درجو جنگ سرد درکشورهای غربی به این مسأله برخورد سیاسی کرده اند و هردو جناح حزب و اعمال جداگانه آنها را آگاهانه خلط کرده اند و بعضیهای دیگر غیر آگاهانه بدون توجه به ماهیت و حقیقت رویدادها و واقعیتهای عینی مسأله را ساده ساخته و تکرار ها را تکرار کرده اند.

آنچه مایه تأسف است اینکه: اکنون از آن شیوه کهن که باید دیگر دربایگانی تاریخ گذاشته میشد، دربرخی از رسانه های تلویزیونی، آگاهانه استفاده بعمل میآید و میخواهند که هردو جناح حزب را به یک چوب (تکفیر) بزنند و اذهان بی اطلاعان را مغشوش کنند. همه میدانند که اینگونه برخورد، عمدی است و علیه پرچمیها باصطلاح ناخن افگار گرفتن و منحرف ساختن اذهان مردم از واقعیتهای دیروز و امروز افغانستان است. اما باید گفت که این تلاشهای مذبوحانه تبلیغاتی بی پایه و سطح نازل، محکوم به شکست است و آفتاب را نمیتوان به دو انگشت پنهان کرد و مردم را فریب داد.

(آقای قادری، دراینمورد حرف من تمام شد)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

معلوم است که کودتا توسط حفیظ الله امین رهبری شد. او چرا و چطور توانست که به این کار مؤفق شود؟ طوریکه همه میگویند وشما هم گفتید  که او همه کاره حزب و دولت و اردو بود و هرمخالفی را بیرحمانه ازسر راه خود برمیداشت.

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

حفیظ الله امین هنگامیکه بار دوم از امریکا برگشت به زودی زمینه انشعاب را درحزب دموکراتیک خلق افغانستان میان خلقیها و پرچمیها و برخی گروه های دیگر بوجود آورد. او با خلقیها از سیاست فریب کار میگرفت و با پرچمیها از سیاست فشار. پس از ده سال جدائی در سال ۱۹۷۷ وحدت متزلزل، کوتاه مدت و شکننده حزب بوجود آمد و امین از آن فرصت با سیاست فریب و خدعه استفاده کرد و با استفاده ماهرانه تر از انگیزه شهادت استاد میراکبر خیبر یکتن از رهبران برجسته و فرهیخته پرچمیها و درپی آن از زندانی شدن رهبران حزب بوسیله رژیم محمد داؤد، خودسرانه قیام نظامی اپریل ۱۹۷۸ را سازمان داد و حزب را دربرابر یک قضیه انجام شده قرار داد. او بعداً برای رسیدن به امیال خودخواهانه و مشکوک خود برهیچکس و به درجه اول بر پرچمیها رحم نکرد و یکبار دیگر جدائی برحزب را تحمیل نمود و درپی سرکوب پرچمیها و دیگران برآمد. حتا او بر استاد خود و رهبر خلقیها، هم رحم نکرد و طوریکه همه میدانند درپایان،  نورمحمد تره کی را بنحو بیرحمانه ای به قتل رساند.

(آقای قادری، امیدوار هستم که به جواب سوال شما پرداخته باشم)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

پرچمیها که دراخیر سال ۱۹۷۹ به قدرت رسیدند، نقش آنها و قوای شوروی که همزمان وارد افغانستان شده بودند، چگونه ارزیابی میشود؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

پرچمیها به تاریخ ۶ جدی ۱۳۵۸ که مصادف به آخرین روزهای سال ۱۹۷۹ میلادی است قدرت سیاسی را به دست گرفتند و این حادثه با اقدامات نیروهای نظامی اتحاد شوروی سابق که از چند ی قبل پیوسته وارد افغانستان میشدند، همراه بود. طوریکه قبلاً گفته شد، پرچمیها متشکل از مردان و زنان مبارزی بودند که از دوسال گذشته در سازمانهای مخفی درتحت رهبری کمیته شش نفری اختفاء متشکل شده بودند که در رأس رهبری کمیته مخفی، ظهور رزمجو قرار داشت.  همچنان بخشی از خلقیهای مخالف حفیظ الله امین درتحت رهبری سید محمد گلابزوی، محمد اسلم وطنجار، شیرجان مزدوریار و دیگران با پرچمیها  متحد شدند و هردو یکجا با کمک قوای اتحاد شوروی سابق رژیم امین را سرنگون کردند.

با سرنگونی رژیم ضد مردمی امین همه زندانیان، درحدود ۱۶ هزارتن زندانی سیاسی، متشکل از پرچمیها و گروه ها و افراد دگر اندیش بشمول گروهی از خلقیها از زندان پلچرخی و زندانهای دیگر آزاد شدند که درمیان آنها من و شمار زیادی از پرچمیها قرار داشتیم و همچنان تمام  روشنفکران و گروه های راست و چپ سیاسی زندانی، بگونه مثال: دوکتور میر محمد امین فرهنگ وزیر درکابینه کنونی افغانستان و فرزند شادروان میر محمد صدیق فرهنگ مؤرخ و مبارز معروف، و برخی از فرماندهان و رهبران اخوانیها ازجمله آقای عبدالرب رسول سیاف و دیگران نیز آزاد شدند.

 


به تعقیب آن، بخاطر شهداء و ناپدید شدگان عزای ملی در افغانستان اعلام شد و کار برای عادی ساختن وضع درکشور ازسوی حزب و دولت بکمک قوای شوروی آغاز گردید. اما متأسفانه بنابر تشدید مداخلات و عملیات خرابکارانه به تحریک پاکستان و کشورهای دیگر موانع بزرگی بوجود آمد. فعالیتهای خرابکارانه برخی از گروه های مسلح مخالف دولت درجریان یکدهه داستان مفصلی دارد که شرح آنها (از سازماندهی انفجارات، راکت زنیها، مکتب سوزیها و راه گیریها گرفته تا کشتارها و حملات خونین)، دراینجا گنجایش ندارد.

(آقای قادری در رابطه به سوال شما حرفهای من همینها بود که گفته شد)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

درمورد آمدن قوای شوروی به افغانستان سوالهای زیادی وجود دارد، بعضیها ادعا میکنند که به دعوت حکومت خلقیها و آقای نورمحمد تره کی و قراردادی را که او با شورویها بسته بود وارد افغانستان شدند و بعضیهای دیگر میگویند که این اشغال افغانستان بود و آنها میخواستند که به آبهای گرم برسند. به نظر شما آقای کشتمند علت آمدن آنها چیست؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

دراین شکی وجود ندارد که چندین بار، بیش از چهارده مرتبه، قوای شوروی به افغانستان از سوی حکومت خلقیها برای دفع و طرد مداخله از پاکستان دعوت شده بود. اما هنگامی آنها وارد افغانستان شدند که رژیم دراثر فشار گروه های مسلح مخالف مستقر درپاکستان و تبانی هائیکه با آنها ازطرف رژیم امین درحال انجام شدن بود، درآستانه سقوط قرار داشت. اتحاد شوروی آن زمان درشرایط جنگ سرد، درحالیکه ایالات متحده امریکا رسماً دادن کمک های مالی و از اینطریق کمکهای تسلیحاتی را به مجاهدین تصویب کرده بود، به هراس افتاد و بخصوص اینکه خود را درسرحدات وسیع جنوبی خود درخطر دیدند.

شورویها خروج نیروهای خود را از افغانستان به قطع مداخلات از سوی پاکستان وابسته ساختند ومدت زیادی به این امید باقی ماندند و تلفات بزرگی را متحمل شدند تا اینکه سرانجام پس از امضای موافقتنامه های ژنیو، درفبرویری ۱۹۸۹ مطابق به ماه دلو ۱۳۶۸ بطور کامل خارج شدند. قابل یادآوری است که پس از خروج قوای شوروی من (درهمان ماه دلو) برای بار دوم بحیث صدراعظم افغانستان تعیین شدم.

مختصر اینکه: به نظر من دلایل فروانی وجود دارد که شورویها درموضعی نبودند که دراندیشه تعرضی رسیدن به آبهای گرم و خلیج فارس باشند، بلکه  بیشتر درحالت تدافعی قرار داشتند تا مرزهای جنوبی خود را  از نفوذ بنیادگرائی درامان نگهدارند.

(آقای قادری، حرف من دراینمورد همینقدر بود)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

آقای کشتمند، یقیناً شما اطلاع دارید که دو – سه هفته قبل در مجلس لاردها یا اعیان انگلستان مطرح گردید که بین سالهای هشتاد که روسها درافغانستان بودند و سالهای کنونی که قوای ناتو از ۳۲ کشور به رهبری امریکا درافغانستان قرار دارند، شباهت وجود دارد. نظر شما دراین رابطه چیست؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

آقای قادری، بعضاً گفته میشود که وقتاً فوقتاً تاریخ تکرار میگردد. به باور من صرف نطر از آنکه این مقوله  درست باشد یا نادرست، اما قراین و شواهد و شباهتها بعضاً طوری هستند که تکرار تاریخ به نظر میرسد. میان سالهای هشتاد و شرایط کنونی درافغانستان از یک نگاه شباهتهای زیادی میتواند وجود داشته باشد و اینکه درآن سالها مداخله آشکار از سوی پاکستان صورت میگرفت، درخاک آن کشور سربازگیری میشد و برخی از گروه های بنیادگرا تمویل، تسلیح، تشویق میشدند و ازطرف اداره استخبارات نظامی پاکستان رهبری و به خاک افغانستان فرستاده میشدند و حتا عملیات نظامی مستقیماً از سوی آی اس آی ترتیب میگردید و از سوی برخی از گروه های مجاهدین ویا بنام آنها درعمل تطبیق میشد. نمونه آن جنگ معروف جلال آباد است، درحالیکه دیگر بهانه حضور قوای شوروی درافغانستان، هم وجود نداشت. گفتنی است که دراین جنگ، افسران و سربازان دلیر، اعضای حزب و سازمانهای اجتماعی و بخصوص کمیته حزبی و شورای ولایتی ننگرهار درتحت رهبری شهید دوکتور نجیب الله نقش برازنده ای ایفاء کردند و همچنان از نقش مؤثر شورای وزیران که درآن زمان در رأس آن من قرار داشتم، در زمینه رساندن کمکهای بزرگ و بهنگام اقتصادی و مقادیر عظیم مواد خوراکی و ضرورتهای دیگر برای مردم جلال آباد و ننگرهار درحال محاصره، باید یاد آوری کرد.

آقای قادری درپایان پاسخ به سوال شما باید گفت که حالا هم لااقل در بخشهائی از افغانستان، درولایات شرقی و جنوبی به لحاظ نظامی و امنیتی وضع همانطور است که درسالهای هشتاد بود. دیروز پاکستان از مداخلات وسیع و آشکار و سراسری درافغانستان انکار میکرد و امروز هم سوگند میخورد که مداخله ای درکار نیست.

(برای پاسخ به این سوال شما آقای قادری آنچه را گفتم کافی میدانم)

پرسش:

آقای کشتمند، شما که برای ده سال بحیث صدراعظم در رأس حکومت قرار داشتید با موجودیت قوای شوروی و پس از برامدن آنها از افغانستان درقدم اول برای مردم بیچاره و گرسنه افغانستان چه کارهائی انجام دادید؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

نخست باید توضیح شود که بر اساس اصول اساسی و ازلحاظ قانونی وهم درعمل وظایف دولت، حزب و حکومت ازهم جدا بود. حکومت که من در رأس آن قرار داشتم وظیفه اداره امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را برعهده داشت و درامور نظامی و امنیتی مداخلت نمی کرد. زیرا برای این کارها نه وظیفه داشت و نه وقت و مسایل اجتماعی و اقتصادی چنان گسترده و پیچیده بود که باید تمام کوششها و تلاشهای من و همکارانم معطوف به آن میشد.

باینقرار، حزب و دولت نخست به رهبری شادروان ببرک کارمل و بعداً به رهبری شهید دوکتور نجیب الله عمدتاً برای دفع و طرد مداخلات و تجاوزات از برون کشور تدابیر قانونی را برای حفظ امنیت ملی و دولتی اتخاذ میکردند که نیروهای شوروی از لحاظ نظامی فعالانه همکاری میکرد واما حکومت درتحت اداره اینجانب به کار شالوده ریزی و بازسازی اقتصادی و امور فرهنگی بکمک سازمانهای حزبی، اجتماعی و توده ای اشتغال داشت و درشرایط دشوار ادامه جنگ و مداخلات و تسلط فضای جنگ سرد که بسیار پرمصرف بود، چرخ اقتصاد کشور را به پیش میراند، درحالیکه هرگونه کمک از سوی بسیاری از کشورها و مؤسسات بین المللی و حتا از سازمانهای اختصاصی ملل متحد قطع شده بود و صرف اتحاد شوروی وقت و چند کشور دیگر کمکهای معینی را دراختیار می گذاشتند.

شورای وزیران کارهائی چون عرضه مواد کافی مورد نیاز اولیه مردم، جلوگیری از قحطی و گرانی و جلوگیری از رانده شدن مردم را به فقر و گرسنگی، برعهده داشت. نسلهائی از مردم زحمتکش افغانستان که خوشبختانه شمار بیشتر شان درقید حیات هستند، حتماً به یاد میآورند که درآن سالها، دردهه شصت خورشیدی یا هشتاد میلادی درافغانستان به مقیاس امروزی فقر، بیکاری، قحطی و گرانی وجود نداشت و خوشبختانه برای یکمرتبه هم در طول ده سال، خشکسالی رخ نداد، درحالیکه درسالهای قبل و بعد از آن دهه، خشکسالی های پیهم و فقر و گرسنگی بیداد میکردند و بیشمار قربانی می گرفتند.

در افغانستان همه به یاد دارند که مجموع کارمندان و کارگران دولتی، مختلط و خصوصی، پولیس، آموزگاران یا معلمان و کارمندان صحی، ملا امامان،خطبا و مؤذنین و متولیان اماکن مقدسه، بیوه ها و بازماندگان قربانیان جنگ، معیوبین و معلولین و بخشهائی از نیازمندان دیگر کوپون مواد غذائی از قبیل آرد، روغن، شکر و چای را بمقدار کافی بصورت مجانی درهرماه دریافت میکردند و قیمتهای مواد اولیه دیگر ضروری ازسوی دولت سبسایدی میشد. آمار آنانیکه کوپون رایگان دریافت میکردند درآن سالها درحدود هفتصد هزار تن بودند که با تعداد متوسط اعضای خانواده شان به چهار ملیون تن میرسیدند و این کمک قابل توجهی برای تأمین معیشت و بهبود زندگی بخش بزرگی از اهالی شهرها شمرده میشدکه درآمد های ثابت داشتند. زیرا مواد کوپونی افزون بر دستمزدها و معاشات و ازلحاظ قیمت تقریباً  برابر با معاش متوسط کارمندان و کارگران درماه بود و سطح معاشات و دستمزدها نیز با نظرداشت نرخ تورم پیوسته افزایش می یافت.

درعرصه خدمات اجتماعی و فرهنگی برای مردم باید گفت که درسالهای مورد بحث ما، کارهای قابل یادآوری زیادی صورت گرفته که مجال برشمردن همه آنها دراینجا نیست و صرف میتوان از آنها چنین نام برد:  افزایش سریع و بزرگ شمار دانش آموزان و دانشجویان و فارغ التحصیلان دختر و پسر در رشته های مختلف، ایجاد امکانات برای پرورش هزاران کارمند طبی و صحی درداخل و خارج کشور ، پیدایش فرصتهای زیاد کاریابی و ازجمله برای زنان، گشایش هزاران مکتب و مدرسه و مسجد ، چند تا دانشگاه و چندین دانشکده جدید، صدها باب شیرخوارگاه و کودکستان محل کار و محل زیست، کلینیکهای صحی و بیمارستانها،  ده ها باب پرورشگاه وطن، رادیوها و تلویزیونهای محلی و روزنامه ها درتمام ولایات و ازجمله به زبانهای محلی علاوه بر فارسی و پشتو، سازمان دادن مبارزه سرتاسری و گسترده برای سواد آموزی، بوجود آوردن امکانات برای ساختمان دوهزار اپارتمان رهایشی درسال درکابل و اعمار قصبه های کارگری درکابل، شبرغان و برخی شهرهای دیگر، تهیه آب صحی نوشیدنی، احداث شبکه های آبیاری و جاده ها، برق رسانی علاوه بر تولید داخلی، تورید از کشورهای آسیای میانه زمان شوروی سابق و غیره و غیره.

آقای قادری، درچنین موارد حرف زیاد است، اما من نمیخواهم که بیش ازحد معین وقت تلویزیون شما و بینندگان تان را بگیرم یا برای آنان طول کلام دلتنگ کننده و ملال آور شود. اما قابل تذکار میدانم که من همه این مطالب را بگونه تحلیلی ومستند درکتاب خاطرات خویش، درجلد سوم آن بیان کرده ام که درسال ۲۰۰۱ به نشر رسیده است. هرگاه کسانی برای دسترسی به آن علاقمند باشند، میتوانند به سایت انترنتی شخصی من زیر نام کشتمند نقطه نت  keshtmand.net(یاکشتمند نقطه کوم ویا کشتمند نقطه انفو keshtmand.com OR keshtmand.info) برای مطالعه، مراجعه فرمایند که از پایان هفته آینده قابل دسترس خواهد بود.

درپایان این بخش بایدبگویم که متأسفانه بنابر تبلیغات عظیم زهرآگین، یکجانبه، بی پایه، تخریب کننده و تخریش کننده که بنا به مقتضیات جنگ سرد درطول سالهای ۱۹۸۰ آگاهانه برضد پرچمیها انجام میشد، این گونه تبلیغات تاکنون بگونه های دیگر و با هدفهای دیگر تکرار و بازهم تکرار میشود.

(آقای قادری، حرفهای من درمورد سوال شما همینها بود)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

آقای کشتمند، حالا که شما خود درباره اتهامات اشاره کردید، اجازه بدهید بعضی از سوالها و اتهامات عمده را که درباره پرچمیها نزد بعضیها وجود دارد مطرح بسازم. گفته میشود که درسالهای شصت یا هشتاد میلادی هیچ اثری از دموکراسی و قانونیت درافغانستان وجود نداشت و دکتاتوری حکمفرما بود. نظر شما چیست؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

آقای قادری اجازه بدهید تا در رابطه به این سوالها بطور کل به بحثی مختصر بپردازم و نه به جزئیات که برای آن  نه وقت کافی است و نه ضرورت.

واقعاً در رابطه به نبود دموکراسی درسالهای هشتاد، حرفهای زیادی یا آگاهانه ویا ناشی از بیخبری گفته میشود. بطور مثال: برای من تعجب آور است که درجریان بازار گرم تبلیغات در تمام رسانه ها از یکی ،  دو سال گذشته به اینسو ادعا میگردد که نخستین قانون اساسی و انتخابات درافغانستان (گویا) پس از سی سال یعنی از دوران سلطنت محمد ظاهرشاه به بعد بوجود آمده است، درحالیکه این حرف به این مفهوم حقیقت ندارد. همه میدانند که درمجموع سالهای هشتاد، انتخابات شوراهای محلی از روستاها تا ولایات که دارای صلاحیتهای انتخابی ارگانهای اجرائی خود بودند و انتخابات عمومی براساس قانون اساسی و قانون انتخابات جدید از سال ۱۹۸۷ به بعد برای شورای ملی یا پارلمان انجام میگرفت. چنانکه شخصیتهای معروفی چون دوکتور خلیل احمد ابوی و دوکتور محمود حبیبی رؤسای مجلس نمایندگان و مجلس سنا بودند و شخصیتهای محترمی چون پروفیسور شاه علی اکبر شهرستانی محقق، مؤرخ و نویسنده، سابق رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه کابل غیر حزبی و آقای ظهورالله ظهوری شاعر، نویسنده و یکتن از رهبران سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان معاونین آن مجالس در شورا و شخصیتهای ملی دیگر، مانند آقای سید منصور نادری یکتن از رهبران فرقه اسماعلیه افغانستان و دیگران بعنوان سناتوران و نمایندگان، انتخاب شده بودند و برخی از فرماندهان گروه های مسلح پیشین هم حضور داشتند. برپایه مشی مصالحه ملی معروف نه تنها احزاب متعدد بوجود آمده بود، بلکه از تنظیمهای مجاهدین بارها تقاضا گردید که نمایندگیهای احزاب خود را درداخل کشور ایجاد کنند و دراداره امور کشور سهم بگیرند. چنانکه من بنابر تجویز رهبری حزب و دولت دوبار از مقام صدارت به نفع مشی مصالحه ملی کنار رفتم. اما آنها هرگونه پیشنهاد مبنی بر مصالحه را رد میکردند و نتیجه فاجعه بار آن تکتازیهای دهه نود بود. طوریکه همه میدانند برای تحقق دموکراسی دریک جامعه باید همه طرفها شرکت و مبارزه کنند. اما درافغانستان نیروهای اپوزیسیون یا مخالف که مجاهدین بودند برای تطبیق دموکراسی و حل مسایل ازطریق سیاسی و دموکراتیک هیچگونه آمادگی نشان ندادند و آنها صرف می خواستند که ازطریق لوله تفنگ حرف بزنند و بدینقرار توفیق زیادی دراین عرصه حاصل نشد والا آرزومندی ما برای تحقق دموکراسی جدی و وسیع بود.

بخاطر توضیح دقیقتر این مسأله و بخاطر مقایسه، به سالهای باصطلاح دهه دموکراسی اشاره میکنم. ببینید، هرگاه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و دیگر احزاب و سازمانهای دموکراتیک و چپ و احزاب و سازمانهای راست بعنوان نیروهای اپوزیسیون درآن سالها سهم فعال اداء نمی کردند، دموکراسی بی محتوا باقی می ماند.

قابل یادآوری میدانم که در دهه هشتاد بیشترین تعداد قوانین دموکراتیک به تناسب گذشته ها ، صدها باب قانون، طرح و تصویب و برای تطبیق ارائه گردید که بسیاری از آنها هم اکنون پایه قوانین امروزی درکشور قرار گرفته اند.

درپایان این بحث باید متذکر شوم که در دهه هشتاد درافغانستان تا آنجائیکه شرایط ناشی از ادامه جنگ اجازه میداد تا حدود معینی معیارهای اصلی دموکراسی رعایت میشد و نهاد های عمده دموکراتیک وجود داشت، اما بدون هیاهوی تبلیغاتی و البته نه به مفهوم دموکراسی لیبرال غربی.

(آقای قادری، حرف من دراینمورد پایان یافت)

-------------------------------------------------------------

 


پرسش:

گفته میشود که درسالهای هشتاد خود سریهائی وجود داشت و آنهائیکه مرتکب بدرفتاری با مردم میشدند از طرف مقامات رهبری حزب و دولت مورد بازخواست قرار نمی گرفتند. سوالها و اتهاماتی دراین باره تکرار میشود. نظر شما در اینمورد چیست؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

اگرچه مسایل امننیتی و نظامی جزء وظایف من نبود، اما درهرحال باید گفت که هر دولتی برای خود مقامات دادستانی و دادگاه ها و زندانها دارد و متخلفین از قوانین کشوری را مورد پرسش قرار میدهد و درافغانستان سالهای هشتاد نیز چنین بود. ممکن است که درجریان کار و بازجوئیها و غیره اشتباهاتی رخ داده باشد، چنانکه چنین اشتباهات هم اکنون درهر دولتی بشمول آنهائیکه خود را پرچمدار دموکراسی و حقوق بشر میدانند و درافغانستان کنونی نیز، صورت میگیرد. اما باید به صراحت اظهار بدارم که درسالهای مورد بحث ( سالهای هشتاد)، برای متخلفین از قوانین در درون دولت درعرصه نظامی و امنیتی، ارگانهای بازخواست کننده از قبیل دادستانیها و محاکم اختصاصی وجود داشت و مثالهای زیادی موجود است که افراد متخلف در ارگانهای دولتی خود به جزاهای سنگین محکوم شده بودند.

باید گفت که در قوانین موضوعه کشور هیچ فقره یا بندی مغایر با معیارهای قبولشده بین المللی یا مغایر به آزادیهای مدنی و قانونی و برضد منافع مردم وجود نداشت و بدرفتاری و شکنجه در بازجوئیها دراصول اساسی و سپس در قانون اساسی و قوانین مربوط دیگر ممنوع اعلام شده بود. اگرچه تطبیق قوانین از سوی ارگانهای نظارت برقانون و حراست از قانون بازرسی میشد و با آنهم شاید  سهل انگاریها، بدرفتاریها و اشتباهاتی رخ  داده باشد که عمدی و دستوری نبوده اند.

همه میدانند که مسئولیت فردی است و از لحاظ حقوقی در مورد دولت افغانستان درسالهای هشتاد نمیتواند مسئولیت دسته جمعی وجود داشته باشد. این حرفها که مقامات رهبری حزب و دولت بطور جمعی مسئول اند بی پایه و بی مایه است. هیچ یک از مقامات بشمول ارگانهای بالائی حزبی و دولتی، شورای انقلابی، شوراهای محلی، پارلمان، بیروی سیاسی و کمیته مرکزی، درسالهای هشتاد هیچگونه سند مخفی و فیصله های مخفی ندارند و تمام فیصله ها و بیانیه ها درنشرات داخلی و خارجی ثبت است. همچنان هیچ قانون، مقرره، اساسنامه یا دستورنامه مخفی وجود ندارد و همه آنها درجریده رسمی و نشرات دیگر به نشر رسیده اند و هرگاه کسی جوابده باشد از آنها خواهد بود نه دربرابر حرفهای دروغین و اتهامات ناوارد و بی پایه وتکرار مکررات.

طوریکه معلوم است اکنون یکبار دیگر بازار تبلیغات زهرآگین توأم با خصومت آشکار دربرابر حزب دموکراتیک خلق افغانستان گرم گردیده و بگونه ای از تجارت سیاسی مبدل شده است. روی یک سلسله اتهامات بی پایه و ذهنیگرانه چنان پافشاری میشود که گویا به کشف جدید یا به معدنی از طلا دست یافته باشند. به عقیده من اتهاماتیکه از روی  دشمنی آشکار وارد گردد فاقد اعتبار اخلاقی و حقوقی است.  درباره تکرار اتهامات بی پایه و پافشاری بر آنها این حرف معروف بیادم میآید که میگویند: یکبار گفتی شاید باور کنم،  دوبار گفتی شک می کنم و اگر اصرار کردی باور نمی کنم.

بعنوان نتیجه گیری باید گفت که من یقین دارم در قبال تبلیغات و تهدیدات  خصمانه که ازطریق بعضی از رسانه ها پخش میشود، دلسردی و نگرانی بر افراد و گروه های مبارز میهنپرست غلبه نخواهد کرد، بلکه آنان بیش از پیش ضرورت همبستگی و نزدیکی هرچه بیشتر  را درک خواهند کرد و باید درک نمایند و همه نیروهای مترقی بشمول جناح های مختلف حزبیهای سابق باید تفاوت نظرهای گروهی و سلیقه ای درونی خود را کنار بگذارند و برای همکاری و همسوئی گرد هم آیند.

آقای قادری، اجازه بدهید تا به این واقعیت مشهور اشاره بکنم که از اولین تا آخرین روز حاکمیت پرچمیها در افغانستان، جنگ اعلام نشده وجود داشت. درتحت چنین اوضاع و احوالی، رهبری حزب به هدفهای خود که (از جمله) عبارت از تشکیل یک دولت متحد ملی درچهار چوب جبهه ملی پدر وطن باشد، توفیق نیافت، درحالیکه ببرک کارمل شخصاً جانبدار این مسأله بود. ولی گسترش جنگ درافغانستان و سرازیر شدن ملیونها و بعداً ملیاردها دالر پول و هزاران تن سلاح و جنگ افزارها از طریق پاکستان که به قول دگروال یوسف رئیس بخش افغانستان در آی اس آی، خاک پاکستان برای چنین انتقالات به "پایپ" لاین معروف شده بود، مانع تحقق برنامه ها برای عادی ساختن وضع و تأمین صلح و ثبات درافغانستان گردید و درعوض جنگی تمام عیار و ناخواسته بر دولت افغانستان تحمیل شد. درجریان این جنگ تحمیلی هردو سو قربانی دادند و تلفات زیاد انسانی را متحمل شدند که درهرحال مایه تأسف و تأثر عمیق است. از هردو سو عمدتاً افغانها کشته میشدند و قوای شوروی هم تلفات بزرگی را متحمل میگردیدند و دیگران دربرون تماشا میکردند و کف میزدند.

من شخصاً بخاطر دارم که در رهبری حزب از همان آغاز سالهای هشتاد، روحیه غلبه بر هرگونه انتقام جوئی و درعوض اغماض و برده باری مسلط بود. براساس همین روحیه، دربرابر خلقیها تا جائیکه امکانپذیر بود، گذشت صورت گرفت . دربرابر مجاهدین و گروه های مسلح، سیاست تدافعی تعقیب گردید.

مشی مصالحه ملی که از سوی رهبری حزب و دولت به تصویب رسید و دوکتور نجیب الله بحیث رئیس حزب و دولت آنرا علام کرد، ریشه درهمان سیاست رد انتقام جوئی و پذیرش مسامحه و همکاری داشت که درهمان آغاز طوریکه قبلاً گفته شد، روحیه مسلط بود و به تدریج به پختگی رسیده بود. رهبری حزب و دولت با اعلام و تعقیب مشی مصالحه ملی و آشتی جوئی به این نتیجه رسیده بودند که بخاطر قطع جنگ و خونریزی باید از مواضع خود گذشت نمایند. برپایه همین اندیشه و سیاست، سرانجام با انتقال قدرت به مجاهدین، گذشت بزرگ صورت گرفت، ولی ایکاش که جنگ پایان می یافت و صلح و ثبات جاگزین آن میشد. اما متأسفانه، جنگ نه تنها پایان نیافت، بلکه ابعاد گسترده تر و خرابکارانه تر یافت، سراسری شد و تمام دهه نود را زیر سایه سیاه خود قرار داد و بقایای آن، هم اکنون درافغانستان بخصوص دربخشهای شرقی و جنوبی (کشور) بیداد میکند و هر روز قربانیهای بیشترمی طلبد.

(آقای قادری، حرف من دراینمورد تمام است. سوال دیگری اگر باشد؟)

-------------------------------------------------------------

پرسش:

آقای کشتمند، شما درباره تبلیغات گفتید.  شما نقش رسانه های جمعی و ازجمله تلویریونها وبرنامه های تلویزیونی را که دراین اواخر زیاد شده اند و درباره مسایل سیاسی گذشته و حال نشرات دارند، چطور ارزیابی میکنید؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

آقای قادری، اجازه بدهید که دراین مطلب کمی مکث نمایم:

به نظر من از گردانندگان تلویزیونهای شخصی، رادیوها، سایتهای انترنتی و نشرات گوناگون که شمار آنها واقعاً خیلی زیاد است و زیادتر هم میشود، انتظاراتی وجود دارد تا اجازه ندهند که از اینطریق پیامهای نفرت ملی، اجتماعی، مذهبی، گروهی وشخصی پخش گردد و امیدوارم درنظر بگیرند که در دنیای متمدن امروزی تبلیغ نفرت و وارد آوردن اتهامات شخصی  بی پایه و بدون ا سناد و شواهد محکم حقوقی، جرم تلقی میگردد.

 سوال دراینجاست که آیا درست خواهد بود تا از اروپا و باصطلاح امریکای متمدن، فرهنگ خشونت، عقده گشائی، اتهام و دشنام برای مردم افغانستان ترویج گردد و یا اینکه به آنان پیام برده باری و شکیبائی، مصالحه و آشتی رسانده شود.

باید درنظر گرفت که پیشرفتهای فنی و رسانه های ارتباط جمعی، مردم را درهر کجائی که هستند بسیار  با هم نزدیک کرده است و به همان اندازه سطح مسئولیتهای رسانه ها هم بالا رفته است. از طریق این رسانه ها میتوان فرهنگ ادب و حرمت و یا نفرت و ناسزا، کینه ورزی و ستیزه  جوئی و یا گذشت و برده باری، بدبینی و بدخواهی ویا خوشبینی و آینده نگری را درمیان مردم و نسلهای بعدی تبلیغ و ترویج کرد. دراین میان نقش تلویزیونهای شخصی و گروهی و سایتهای انترنتی بسیار با اهمیت است که لااقل بیطرفی را رعایت کنند. آنچه مهم است اینکه گردانندگان رسانه ها باید بعنوان انسانهای متمدن و با فرهنگ درهرحال، عفت کلام و قلم را حفظ بکنند و با رعایت اصول اخلاقی به بینندگان، شنوندگان و خوانندگان احترام بگذارند. تلویزیونها که بینندگان زیاد دارند، مخصوصاً باید متعهد به بالا بردن سطح فرهنگ مردم و ترویج تمدن معاصر در داخل و بخصوص درخارج از کشور و برای نسلهای جوانتر باشند و نه اینکه فرهنگ پائین اهانت و خشونت، عقب گرائی و کلمات خارجی  را ترویج نمایند.

اگرچه من بیننده منظم تلویزیون نیستم، اما دیده میشود که هستند برنامه سازان و گردانندگان برنامه های تلویزیونی که سعی می نمایند اصل بیطرفی را تاحدودی رعایت کنند و صلح و آشتی، برده باری و احترام به شخصیت انسانی را تبلیغ نمایند، مانند همین برنامه های تلویزیونی شما آقای قادری ، از لاس انجلس تا کابل، تلویزیون شبکه جهانی آریانا که از داخل افغانستان از سوی بنیاد بیات پخش میشود، برنامه های تلویزیونی خانم سجیه، خانم زهره یوسف داؤد و برخی برنامه سازان درکانادا، آلمان، هالند و سویدن و سایتهای آریائی، مشعل، رستاخیزملی، فردا، آینده، زندگی، خاوران وده ها سایت دیگر انترنتی. همانگونه که شما آقای قادری اعلام کردید، جای خوشی است که بر تعداد تلویزیونها افزوده میشود و به زودی تلویزیونی بنام خراسان وارد عرصه رسانه ها خواهد شد و طوریکه از نام آن پیداست امید است که مٌبلغ خوب واقعیتهای پرافتخار تاریخی سرزمین ما باشد.

به عنوان یک واقعیت عینی باید درنظر گرفت که مردم افغانستان در داخل وخارج کشور در هرمورد قضاوت مستقل خویش را دارند و هم اکنون ذهنیتها وتلقیات مردم در داخل افغانستان تا تبلیغات چند فرد محدود درخارج ازکشور در رابطه به سالهای هشتاد کاملاً متفاوت است. آنهائیکه  این روند مسلط را نمی بینند و روی عقده های خود پافشاری میکنند به سرعت از مردم آگاه ما که سرد و گرم روزگار را زیاد دیده اند، منزوی خواهند شد.

مردم فقیر و رنجدیده افغانستان که در سالهای هشتاد، هم حزبیها و هم اخوانیها را وهم دردهه نود شبه حکومتهای مجاهدین و طالبان را تجربه کرده اند وهم حالا شاهد اوضاع جاری درکشور هستند، آشکارا اظهار میدارند که درسالهای هشتاد از بیشترین امکانات برای زندگی مادی خویش برخوردار بودند، کوپون مواد خوراکی رایگان میگرفتند، بیکاری مزمن، فقر کشنده، قحطی مفرط و گرانی سرسام آور وجود نداشت. فرزندان ایشان به مکتب میرفتند و بیش از نیم آموزگاران و دانشجویان را زنان تشکیل مبکردند و یک سوم کارمندان دولتی و دوکتوران وکارمندان بهداشتی درشهرها متشکل از زنان بودند و هزاران تن از زنان روزانه فرزندان خوردسال خویش را درشیرخوارگاه ها و کودکستانهای محل کار و محل زیست میگذاشتند و خودکار میکردند.

البته با اظهار  این مطالب نمیتوان ادعا کرد که باصطلاح دنیا گل و گلزار بود و مردم مشکلی نداشتند. اما من میگویم که ایکاش جنگ نمی بود و هیچکس متضرر نمیشد و هیچ مادری داغ فرزند بر دل نمیداشت.

اجازه بدهید که به دنباله این مطلب بپردازم:

به ادامه صحبت قبلی خویش درباره مسئولیتها باید گفت که افغانستان درسالهای هشتاد عضو مساوی الحقوق ملل متحد، جنبش عدم انسلاک و سازمانهای دیگر و دارای حق حاکمیت بود و از سوی هیچ مرجع حقوقی بعنوان یک دولت متمرد و غیر قانونی شناخته نشده بود و حتا هیچگونه تعذیرات سیاسی و اقتصادی از سوی سازمان ملل متحد دربرابر آن وضع نشده بود. پس از آن نیز چنین فیصله ای از سوی کدام مرجع با صلاحیت حقوقی بین المللی صادر نگردیده است.

ارزیابیهائیکه در رابطه به نقض حقوق بشر از سوی ملل متحد، عفو بین الملل، سازمان نظارت برحقوق بشر و مؤسسات مستقل انجام شده، بیشترین فهرستها مربوط به دیگران است تا به پرچمیها درسالهای هشتاد و در مورد پرچمیها اسناد و شواهد قابل اعتبار حقوقی وجود ندارد. هرگاه قرار باشد محاکمه ای از سوی کدام دادگاه بیطرف بین المللی انجام گیرد که چنین دادگاه صرف میتواند از سوی سازمان ملل متحد به تصویب شورای امنیت بوجود بیاید ونظارت گردد،  افزون بر فهرست عظیمی از جنایتکاران دورانهای مختلف قبل و بعد از پرچمیها ، شاهدان ناحق نیز مورد محاکمه قرار خواهند گرفت.

آنانیکه به مسایل سیاسی علاقمند هستند و میخواهند بدانند که درسالهای هشتاد درافغانستان چه میگذشت، میتوانند به نشرات و اسناد سازمان عفو بین الملل و سازمانهای دیگر حقوق بشرو صدها اثر و نشریه و سایتهای انترنتی مراجعه نمایند و ازوجود اردوگاه های تربیت گروه های مسلح، اختطافها، شکنجه گاه ها، قتلهای سیاسی و زندانهای وحشتناک تنظیمهای افغانی درآنسو و این سوی خط دیورند اطلاع حاصل نمایند. در گزارشی که ازسوی کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان دررابطه به عدالت انتقالی در افغانستان منتشر گردیده، برغم اینکه درآن، سالها و مسئولین دقیقاً تفکیک نگردیده است، مطالب محدودی که در رابطه به پرچمیها درآن تذکار یافته در مقایسه با جنایاتیکه ازسوی طرفهای دیگر صورت گرفته، کوچکتر از آنست که بتواند دستآویزی برای دشمنان قرار گیرد.

البته یقیناً همه علاقمندان به مسایل سیاسی، اثر مشترک دگروال یوسف رئیس شعبه افغانستان در آی اس آی پاکستان  و یک نویسنده انگلیسی را تحت نام "تله خرس" مطالعه کرده اند. بهتر است  درآن بٌعد مداخله پاکستان و برخی کشورهای دیگر را ملاحظه کنند و بخوانند که جنرال اختر عبدالرحمان به تکرار و افتخار میگفت که کابل را باید تحت آتش مداوم راکتی قرار داد و آنرا به آتش کشید و سوختاند. همچنان ده ها اثر معتبر دیگر از نویسندگان و تحلیلگران امریکائی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و دیگران موجود است که ضمن انتقاد از برخی فعالیتهای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، گروه های مسلح مخالف را چنان محکوم کرده اند که برای آنها جائی برای دفاع از خود و تهمت زنی به دیگران باقی نمی ماند. باید درنظر گرفت هنگامیکه از مداخلات پاکستان از طریق تنظیمهای مجاهدین حرف بمیان میآید، ما به این مسأله برخورد واقعگرایانه داریم و درمیان  احزاب و گروه های مخالف دولت آن زمان ازلحاظ وابستگیها و ازلحاظ زمانی تفریق قایل هستیم. بطور مثال: نیروها و گروه هائیکه متشکل از شورای نظار، جنبش ملی و اسلامی شمال، حزب وحدت اسلامی و نیروهای سید منصور نادری و برخی گروه های دیگر مسلح بعداً درائتلاف شمال متحد شدند، از همان آغاز تمایل به پاکستان نداشتند و بعدها نیروی مقاومت دربرابر طالبان وابسته به پاکستان را تشکیل کردند.

درپایان این بخش میخواهم با صراحت ابراز بدارم که پرچمیها هرگز یک گام  خلاف منافع علیای کشور و مردم آن نه برداشته اند. آنان هیچ قرارداد سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی را با هیچ کشور بشمول اتحاد شوروی سابق عقد نکرده اند که خلاف منافع افغانستان بوده باشد؛ یک وجب خاک افغانستان به دیگران واگذار شده باشد؛ منابع طبیعی کشور و میراثهای فرهنگی آن غارت گردیده باشد و یا گاز طبیعی به قیمتهای پائینتر از قیمتهای بین المللی به شوروی صادر گردیده باشد وغیره و غیره.

(آقای قادری، حرف من درمورد سوال شما پایان یافت)

-------------------------------------------------------------

 


پرسش:

میخواهم از شما آقای کشتمند بشنویم که براساس تجارب تان در عرصه اقتصادی شما از کدام سیستم اقتصادی پیروی میکردید و کدام یک از زمامداران گذشته  در رابطه به امور اقتصادی مورد توجه شما قرار داشت و پیشنهادات شما برای بهبود شرایط زندگی مردم رنجکشیده ما چیست؟

-------------------------------------------------------------

پاسخ:

من بعنوان صدراعظم افغانستان از سیستم اقتصاد رهبری شده یا سرمایه گذاری دولتی و مختلط پیروی میکردم که محمد داؤد در دوران صدارت و جمهوریت خویش و دوکتور محمد یوسف دردوران کار طولانی بحیث وزیر وزارت مهم معادن و صنایع و در دو دوره صدارت خویش جانبدار و تطبیق کننده این سیستم بودند. حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان دردهه هشتاد، نه تنها شالوده ها و زیربناهای اقتصادی گذشته و تخریب شده را حراست، ترمیم و بازسازی نمود، بلکه صدها پروژه مهم و جدید متوسط و بزرگ اقتصادی و اجتماعی را با سرمایه گذاریهای دولتی، مختلط و خصوصی ایجاد کرد. شما تصور نمائید که هرگاه چنان حکومتی مجال می یافت تا لا اقل در دهه نود بگونه ائتلافی به کار اجتماعی و اقتصادی ادامه میداد، چه امکانات بزرگی برای مردم در زمینه کاریابی و فقر زدائی بوجود میآمد که متأسفانه، نه تنها نیامد بلکه همه چیز ازبنیاد برکنده شد. اکنون که از آن سالها ۱۶ سال گذشته یا بهتر است بگوئیم ضایع گردیده است، باید کار بازسازی بمعنی واقعی کلمه آغاز گردد و جلو گسترش روز افزون فقر و گرسنگی که دامنگیر مردم ما ست، گرفته شود.

آقای قادری، در پاسخ به تقاضای شما چند پیشنهاد عاجل و محدود را براساس تجارب سالهای هشتاد در افغانستان، بصورت فشرده ارائه می نمایم:

اول: بمنظور ایجاد یا بازسازی زیربناهای اقتصادی، دولت میتواند با استفاده مؤثر از ملیاردها دالر کمک یا امدادهای خارجی بعنوان آخرین شانس، بطور گسترده زیر نظارت خود سرمایه گذاری نماید. دراینصورت میتوان به سرعت برای بیکاران فرصتهای شغلی بوجود آورد و فقر و بیکاری  را کاهش داد و زمینه را برای رشد و توسعه سریع اقتصادی و ازجمله  بخش خصوصی اقتصاد نیز فراهم کرد.

دوم: بخاطر بهبود زندگی کارمندان و کارگران دولتی و خصوصی، پولیس و نظامیها، خانواده های بدون نان آور و فقیر ، معیوبین و معلولین و بخشهای دیگری از مستحقین و بخاطر جلوگیری از صعود قیمتهای مواد خوراکی در بازار و تاحدودی مبارزه با فساد اداری و مالی و جلوگیری از کار کودکان، میتوان سیستم کوپون رایگان را بار دیگر مروج ساخت.

سوم: برای جلوگیری یا لا اقل کاهش کشت تریاک، ارائه بدیل معیشتی برای دهقانان و بهبود زندگی آنان، میتوان محصولات زراعتی بدیل دهقانان و زمینداران را به قیمتهای بلند سبسایدی شده و ثابت دولتی خریداری کرد و بار دیگر آنها را به قیمتهای بازار عرضه نمود. تجربه ثابت کرد که تاکنون مصرف پولهای زیاد، تخریب کشتزارهای خشخاش با جبران خسارات و بدون آن و راه انداختن هیاهوی تبلیغاتی، موجب کاهش کشت تریاک نگردیده است. درصورت خریداری محصولات بدیل، از دهقانان و زمینداران به قیمتهای نزدیک به قیمتهای خشخاش خام، موجب میشود که دهقانان بصورت داوطلبانه ازکشت آن صرف نظر کنند، درحالیکه سطح درآمد شان پائین نیفتد و درمفابل سطح تولیدات زراعتی بالا برود. اما چنین تجویز احتمالی باید فراگیر باشد و تمام مناطق افغانستان را دربر بگیرد و نه اینکه بخشهای سردسیر کشور ویا آنهائیکه تاکنون داوطلبانه تریاک کشت نکرده اند و در مقایسه با آنهائیکه کشت کرده اند زیان دیده اند، بازهم جزا ببینند.

چهارم: بخاطر کمک به زنان بیوه، دختران فارغ التحصیل و زنان کارمند و تربیت سالم نوزادان و کودکان، میتوان ایجاد شیرخوارگاه ها و کودکستانهای محل کار را درهر اداره، کارخانه و مؤسسه دولتی و غیر دولتی برپایه یک برنامه منظم به مصرف خود اداره یا مؤسسه تشویق و ترغیب کرد. زنان هنگامی میتوانند از آزادیهای انسانی و حقوق برابر برخوردار شوند که آگاهی اجتماعی کسب نمایند و درخانواده و جامعه جایگاه مناسب خود را احراز کنند و کار نمایند و ازلحاظ اقتصادی سرپای خود بایستند.

پنجم: بخاطر علاقمند ساختن مردم به کار و پیشرفت مناطق مربوط خویش، کمک به تأمین امنیت،  تحقق یکی از اصول بنیادی دموکراتیک و ارتقای سطح مسئولیت و صلاحیت شوراهای محلی از روستا ها تا ولایات، میتوان تعدیلی را در قوانین بوجود آورد تا این شوراها بتوانند صلاحیت برگماری و برکناری کارکنان اجرائی و اداری خویش را  بدست بیاورند. دراینصورت این شوراها تابعیت دوگانه هم دربرابر دولت مرکزی و هم دربرابر شوراهای خودی خواهند داشت، بنحو بهتری کار خواهندکرد، بگونه مؤثرتر نظارت خواهند شد و بیشتر مسئولیت احساس خواهند کرد.

نظریات و پیشنهادات زیاد است وصرف چند تا عاجلاً بنا به تقاضای شما آقای قادری ارائه شد که جنبه عملی میتواند داشته باشند و من یقین دارم که در درون و برون کشور نظریه پردازان، تحلیلگران و اقتصاد دانان بسیاری وجود دارند که میتوانند نظریات و پیشنهات سازنده و علمی ارائه کنند که من البته خود را در زمره آنان نمی شمارم. اما مهم اینست که برای تحقق پیشنهادات مفید و مطابق با شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور، اراده سیاسی وجود داشته باشد و آنهارا مغایر با نظام سرمایه داری و بازار آزاد نپندارند.  به عقیده من انجام چنین کارها میتواند جامعه را در راه ثبات و امنیت  کمک کند  و گامهائی بسوی تأمین عدالت اجتماعی تلقی شود.

(آقای قادری، حرف من درمورد پایان یافت)

پرسش:

آقای کشتمند، اجازه بدهید تا چند سوال محدود دیگر را مطرح بسازم:

نظر شما درمورد خط دیورند ازچه قرار است و آیا این موضوع در دوران صدارت شما مطرح شده بود و یانه؟

پاسخ:

مسأله خط دیورند بسیار بغرنج و پیچیده و دارای تاریخ طولانی و پر از فراز و فرودها است. اظهار نظر برای حل این مسأله از صلاحیت مردم افغانستان است تا به هرطریقی که ممکن باشد، به آن بپردازند. من ترجیح میدهم که در این باره اظهار نظر نه نمایم.

این مسأله در دوران کار من بعنوان صدراعظم افغانستان بطور قطع مورد بحث قرار نگرفت.

پرسش:

آقای کشتمند، آیا شما برای کار درافغانستان آمادگی دارید و طوریکه میدانید در این اواخر بازار این خبرها بسیار گرم است که دولت افغانستان از افراد و گروه های مختلف برای همکاری دعوت کرده است و آیا از شما نیز چنین دعوت بعمل آورده اند؟

پاسخ:

دربرابر سوال شما آقای قادری باید بگویم که من بنابر وضع ناشی از سوء قصدی که درماه دلو ۱۳۷۰ درکابل علیه من صورت گرفته بود و به این خاطر چندین عمل جراحی را گذشتانده ام و بنابر سن بالا که بیش از هفتاد سال دارم، گمان نمی کنم که مساعد باشد به کار فعال اداری یا اجرائی بپردازم. دربرابر پرسش شما در رابطه به دعوت باید بگویم که نه ازمن کدام تقاضای مستقیم بعمل نیامده است.

پرسش:

بعنوان آخرین سوال، نظر شما جناب سلطان علی کشتمند در باره احزابی که درافغانستان فعالیت دارند چیست و آیا حزبی بنام حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن در افغانستان راجستر گردیده است یانه؟

پاسخ:

من درهرحال از تمام سازمانها، احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی دموکراتیک و ترقیخواه که بسود مردم زحمتکش ما مبارزه میکنند، پشتیبانی میکنم و برای هریک آنها مؤفقیتهای هرچه بیشتر بخصوص در زمینه وحدت، همکاری، همسوئی و همبستگی میان آنها دریک صف واحد، آرزو میکنم. تاجائیکه من میدانم حزبی بنام مشخص حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن ثبت نگردیده است، ولی چندین حزب وسازمان دارای سابقه مبارزه و عضویت درحزب دموکراتیک خلق افغانستان یا حزب وطن درداخل و خارج کشور به نامهای مختلف فعالیت می نمایند که دارای برنامه های مشابه هستند و من درحالیکه ازلحاظ فعالیت سیاسی وارد عرصه نیستم اما از آنجائیکه به گمان من نهضت فراگیر ترقی و دموکراسی افغانستان یک برنامه فراگیر را برای اتحاد تمام نیروهای ترقیخواه دموکراتیک اعلام کرده، بیشتر درداخل و خارج کشور مورد پشتیبانی قرار گرفته است. آنچه از نگاه من اهمیت دارد، تائید و پشتیبانی مردم زحمتکش افغانستان است و من افتخار دارم که سراسر زندگی آگاهانه خود را دراندیشه و درخدمت مردم شرافتمند ما سپری کرده ام.

قادری:

از اینکه آقای کشتمند وقت تان را برای انجام این مصاحبه دراختیار گذاشتید بسیار سپاسگذار هستیم و یکبار دیگر ازطرف خود و کارکنان این برنامه تلویزیونی از شما تشکر می نمائیم.

کشتمند:

از اینکه آقای قادری برای انجام این مصاحبه فرصت را فراهم آوردید صمیمانه سپاسگذار هستم و با استفاده از فرصت یکبار دیگر برای همه هم میهنان عزیز سلامتی و خوشبختی، صلح و آرامش، (آزادی و ترقی) و رهائی از فقر و تنگدستی، آرزو میکنم.

شاد باشید.

(پایان)

 

 

 


November 8th, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها